واداد
لغتنامه دهخدا
واداد. (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) برگشتن . (آنندراج ) :
زاهد ار منعت کند از عاشقی
گو طریق عشق را واداد نیست .
کی بهره برد ز عاشقانت
زاهد که کندز عشق واداد.
این شاهد برای معنی برگشتن مناسب نیست بلکه کلمه ٔ واداد در این بیت به معنی منع است ، چنانکه این معنی در ناظم الاطباء هم آمده است . || وادار. || حفظ. || منع. (ناظم الاطباء). و رجوع به وادادن شود.
زاهد ار منعت کند از عاشقی
گو طریق عشق را واداد نیست .
کی بهره برد ز عاشقانت
زاهد که کندز عشق واداد.
این شاهد برای معنی برگشتن مناسب نیست بلکه کلمه ٔ واداد در این بیت به معنی منع است ، چنانکه این معنی در ناظم الاطباء هم آمده است . || وادار. || حفظ. || منع. (ناظم الاطباء). و رجوع به وادادن شود.