هیهات
لغتنامه دهخدا
هیهات . [ هََ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ع اِ فعل ، صوت ) چه دور است . (ترجمان القرآن جرجانی ). مبنی و معرب است . دور است و در آن لغاتی است . (منتهی الارب ). و فارسیان در مقام تحسر و تأسف استعمال نمایند.(آنندراج ). اسم فعل است و معنی آن دور است و در آن پنجاه ویک لغت آمده است . (اقرب الموارد) :
امید وفا دارم هیهات که امروز
در گوهر آدم بود این گوهر نایاب .
روزگارم وفا کند هیهات
روزگار این به روزگار کند.
درخور تخت و آفرین باشد
لیک هیهات اگر چنین باشد.
دگر سر من و بالین عافیت هیهات
بدین هوس که سر خاکسارمن دارد.
که هیهات قدرتو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم .
رود به خواب دو چشم از خیال تو؟ هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک .
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم .
سینه ٔ تنگ من و بار غم او؟ هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم .
هیهات چگونه سر کند کس
ره بر دم تیغ و پای در خس .
امید وفا دارم هیهات که امروز
در گوهر آدم بود این گوهر نایاب .
روزگارم وفا کند هیهات
روزگار این به روزگار کند.
درخور تخت و آفرین باشد
لیک هیهات اگر چنین باشد.
دگر سر من و بالین عافیت هیهات
بدین هوس که سر خاکسارمن دارد.
که هیهات قدرتو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم .
رود به خواب دو چشم از خیال تو؟ هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک .
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم .
سینه ٔ تنگ من و بار غم او؟ هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم .
هیهات چگونه سر کند کس
ره بر دم تیغ و پای در خس .