هوش بردن
لغتنامه دهخدا
هوش بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کسی را بیهوش کردن :
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده اند.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست آنکه صورت می نگارد.
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده اند.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست آنکه صورت می نگارد.