هندی
لغتنامه دهخدا
هندی . [ هَِ ] (ص نسبی ) هندوستانی . (برهان ). از: هند + یاء نسبت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). منسوب به هند. (منتهی الارب ). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی ) :
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای .
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست .
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت .
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان .
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست .
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی .
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش .
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست . (برهان ). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است :
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب .
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته .
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی :
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه ).
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای .
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست .
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت .
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان .
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست .
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی .
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش .
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست . (برهان ). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است :
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب .
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته .
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی :
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه ).