همراه شدن
لغتنامه دهخدا
همراه شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفق شدن . همرای شدن :
شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
|| قرین شدن . گرفتار چیزی شدن ، چون رنج و درد :
ز کهرم چو لهراسب آگاه شد
غمی گشت و با رنج همراه شد.
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد.
شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
|| قرین شدن . گرفتار چیزی شدن ، چون رنج و درد :
ز کهرم چو لهراسب آگاه شد
غمی گشت و با رنج همراه شد.
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد.