هم خوانی
لغتنامه دهخدا
هم خوانی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) هم سفره شدن . هم کاسگی . هم نشینی :
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی .
به هم خوانی خود کنی سر بلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند.
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی .
به هم خوانی خود کنی سر بلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند.