هزاهز
لغتنامه دهخدا
هزاهز. [هََ هَِ ] (ع اِ) در مؤیدالفضلا در جنب لغات فارسی نوشته شده . جنبش و حرکتی را گویند که از ترس خصم در میان لشکر به هم رسد، و در کنزاللغه به معنی فتنه ها نوشته شده که جمع فتنه باشد. (برهان ). فتنه ها که مردمان در آن جنبند. (منتهی الارب ). آشوب و فتنه و سروصدا. پریشانی و آشفتگی . (یادداشت مؤلف ). بلاها و جنگ ها که مردم را بجنباند. (از اقرب الموارد) :
نفیر ابر فروردین برآمد
فتاد اندر سپاه وی هزاهز.
مقرر گشت که همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دلها افتاد. (تاریخ بیهقی ). دگر روز حرکت کرد و به نسا رفت و هزاهزی در آن نواحی افتاد. (تاریخ بیهقی ). در شهر هزاهزی عظیم بود. (تاریخ بیهقی ).
به روز هزاهز یکی کوه بود
شکیبا دل و بردبار علی (!).
به زخم و بند و کشتن گشته مشغول
نه آنجا، گرد و خون و نه هزاهز.
در اقلیم ایران چو خیلش بجنبد
هزاهز در اقلیم توران نماید.
ربع زمین به سان تب ربع برده پیر
از لرزه و هزاهز در اضطراب شد.
پراکندگی در سپاه اوفتاد
هزاهز در آرام شاه اوفتاد.
روارو برآمد ز راه نبرد
هزاهز درآمد به مردان مرد.
|| جنگ و نبرد :
چون ز خروش دو صف وقت هزاهزکند
چشم جهان اختلاج گوش زمانه طنین .
|| سروصدا. غوغا. (یادداشت به خط مؤلف ) :
زد نعره ای آنچنان شغبناک
کافتاد هزاهزی در افلاک .
روارو برآمد ز راه نبرد
هزاهز درآمد به مردان مرد.
ملایک با روارو در لوای عصمت او شد
خلایق با هزاهز در رکاب رای او آمد.
نفیر ابر فروردین برآمد
فتاد اندر سپاه وی هزاهز.
مقرر گشت که همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دلها افتاد. (تاریخ بیهقی ). دگر روز حرکت کرد و به نسا رفت و هزاهزی در آن نواحی افتاد. (تاریخ بیهقی ). در شهر هزاهزی عظیم بود. (تاریخ بیهقی ).
به روز هزاهز یکی کوه بود
شکیبا دل و بردبار علی (!).
به زخم و بند و کشتن گشته مشغول
نه آنجا، گرد و خون و نه هزاهز.
در اقلیم ایران چو خیلش بجنبد
هزاهز در اقلیم توران نماید.
ربع زمین به سان تب ربع برده پیر
از لرزه و هزاهز در اضطراب شد.
پراکندگی در سپاه اوفتاد
هزاهز در آرام شاه اوفتاد.
روارو برآمد ز راه نبرد
هزاهز درآمد به مردان مرد.
|| جنگ و نبرد :
چون ز خروش دو صف وقت هزاهزکند
چشم جهان اختلاج گوش زمانه طنین .
|| سروصدا. غوغا. (یادداشت به خط مؤلف ) :
زد نعره ای آنچنان شغبناک
کافتاد هزاهزی در افلاک .
روارو برآمد ز راه نبرد
هزاهز درآمد به مردان مرد.
ملایک با روارو در لوای عصمت او شد
خلایق با هزاهز در رکاب رای او آمد.