هرمزد
لغتنامه دهخدا
هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) پسر انوشیروان . (ولف ). هرمز :
سوی پاک هرمزد فرزند ما
پذیرفته از دل همه پند ما.
رجوع به هرمز چهارم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
سوی پاک هرمزد فرزند ما
پذیرفته از دل همه پند ما.
رجوع به هرمز چهارم و نیز رجوع به ساسانیان شود.