هبا شدن
لغتنامه دهخدا
هبا شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن :
زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی
گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست .
|| تباه شدن . نابود گردیدن . ضایع شدن . از بین رفتن :
نوروز تو به بود جهان را کزو چنین
هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست .
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا.
حیف که اوقات ما تمام هبا شد
عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد.
زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی
گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست .
|| تباه شدن . نابود گردیدن . ضایع شدن . از بین رفتن :
نوروز تو به بود جهان را کزو چنین
هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست .
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا.
حیف که اوقات ما تمام هبا شد
عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد.