هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده . از اوست :
روزی خود میخورد هرکه در این عالم است
واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .
روزی خود میخورد هرکه در این عالم است
واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .