نیکی گمان
لغتنامه دهخدا
نیکی گمان . [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش نیت . نیک اندیش . دارای حسن ظن . مقابل بدگمان و سؤظنی :
شه نامبردار نیکی گمان
نشست از بر زین سپیده دمان .
که با کیست زاین گونه تیر و کمان
بداندیش یا مرد نیکی گمان .
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر مرد نیکی گمان .
|| خیرخواه . خیراندیش :
که ما زنده اندر زمان توایم
به هر کارنیکی گمان توایم .
شه نامبردار نیکی گمان
نشست از بر زین سپیده دمان .
که با کیست زاین گونه تیر و کمان
بداندیش یا مرد نیکی گمان .
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر مرد نیکی گمان .
|| خیرخواه . خیراندیش :
که ما زنده اندر زمان توایم
به هر کارنیکی گمان توایم .