نیل رنگ
لغتنامه دهخدا
نیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی :
هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ
دلیران لشکر به سان پلنگ .
بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از بر چرمه ٔ نیل رنگ .
از چرخ نیل رنگ چه نالد حسود تو
از سیر کلک تو شد در ناله و غرنگ .
ای پایگاه قدر تو بر چرخ نیل رنگ
دور ورا شتاب و بقای ترا درنگ .
به دریا ماند موج نیل رنگش
که در دل بود هم در هم نهنگش .
نفس را چو زین طارم نیل رنگ
گذرگه درآمد به دهلیز تنگ .
|| کنایه از اسب سیاه رنگ :
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
پیاده گرفتش به آغوش تنگ .
هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ
دلیران لشکر به سان پلنگ .
بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از بر چرمه ٔ نیل رنگ .
از چرخ نیل رنگ چه نالد حسود تو
از سیر کلک تو شد در ناله و غرنگ .
ای پایگاه قدر تو بر چرخ نیل رنگ
دور ورا شتاب و بقای ترا درنگ .
به دریا ماند موج نیل رنگش
که در دل بود هم در هم نهنگش .
نفس را چو زین طارم نیل رنگ
گذرگه درآمد به دهلیز تنگ .
|| کنایه از اسب سیاه رنگ :
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
پیاده گرفتش به آغوش تنگ .