نگاه دار
لغتنامه دهخدا
نگاه دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نگاهبان . (آنندراج ). نگه دار. محافظ. پاسبان . (ناظم الاطباء). نگاه دارنده . حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب . حارس . عاصم . (یادداشت مؤلف ) :
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن .
نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز
بجز خدای نباشد نگاه دار معین را.
|| ضابط. (یادداشت مؤلف ).
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن .
نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز
بجز خدای نباشد نگاه دار معین را.
|| ضابط. (یادداشت مؤلف ).