نکومنظر
لغتنامه دهخدا
نکومنظر. [ ن ِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) نکودیدار. که ظاهرو قیافه ای خوش و مطبوع و پسندیده دارد :
دی همی آمد از بر سلطان
آن نکومنظر نکومخبر.
یمین دولت محمود شهریار جهان
خدایگان نکومنظر و نکومخبر.
شادمان باد و به هر کام که دارد برساد
آن نکوخوی نکومنظر نیکومخبر.
خدای مهر نبوت نمود باز به خلق
از آن رسول نکومخبر نکومنظر.
دی همی آمد از بر سلطان
آن نکومنظر نکومخبر.
یمین دولت محمود شهریار جهان
خدایگان نکومنظر و نکومخبر.
شادمان باد و به هر کام که دارد برساد
آن نکوخوی نکومنظر نیکومخبر.
خدای مهر نبوت نمود باز به خلق
از آن رسول نکومخبر نکومنظر.