نوشانیدن
لغتنامه دهخدا
نوشانیدن . [ دَ ](مص ) آشامیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). آشامانیدن . (یادداشت مؤلف ). نوشاندن . متعدی ِ نوشیدن :
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن .
چو مستم کرده ای مستور منشین
چو نوشم داده ای زهرم منوشان .
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن .
چو مستم کرده ای مستور منشین
چو نوشم داده ای زهرم منوشان .