نمازی شدن
لغتنامه دهخدا
نمازی شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاک و طاهر شدن . شسته شدن . غسل داده و پاکیزه شدن :
تا نمازی نشود دیده ٔ من بنده به اشک
عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه .
شستند بسی ز چاره سازی
پیراهن ما نشد نمازی .
تا نمازی نشود دیده ٔ من بنده به اشک
عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه .
شستند بسی ز چاره سازی
پیراهن ما نشد نمازی .