نقب زدن
لغتنامه دهخدا
نقب زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری ، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن . مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن :
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینه ٔ خارا زده ام .
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران .
|| منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن .
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینه ٔ خارا زده ام .
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران .
|| منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن .