نفس گسستن
لغتنامه دهخدا
نفس گسستن . [ ن َ ف َ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) نفس از کسی گسستن یا نفس کسی را گسستن ؛ نفس او را قطع کردن . به حیاتش پایان دادن . کشتن . میراندن :
اگر شهریاری و گر زیردست
چو از تو جهان این نفس را گسست .
|| نفس بریدن . مردن :
طوطئی زآن طوطیان لغزید و پس
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس .
|| خاموش شدن . ساکت شدن .
اگر شهریاری و گر زیردست
چو از تو جهان این نفس را گسست .
|| نفس بریدن . مردن :
طوطئی زآن طوطیان لغزید و پس
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس .
|| خاموش شدن . ساکت شدن .