نغز آمدن
لغتنامه دهخدا
نغز آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شایسته افتادن . مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن :
نغز می آید بر او کن یا مکن
امر و نهی ماجراها در سخن .
چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن
که بودند سرگشته از دست زن .
چه نغز آمد این نکته در سندباد
که عشق آتش است و هوس تندباد.
نغز می آید بر او کن یا مکن
امر و نهی ماجراها در سخن .
چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن
که بودند سرگشته از دست زن .
چه نغز آمد این نکته در سندباد
که عشق آتش است و هوس تندباد.