نشانی دادن
لغتنامه دهخدا
نشانی دادن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) سراغ دادن . (یادداشت مؤلف ). راه نمودن . دلالت کردن . آدرس دادن . علامت دادن :
نشانی دهیدم سوی کیقباد
کسی کز شما دارد او را بیاد.
دادمت نشانی به سوی خانه ٔ حکمت
سرّ است نهان دارش از مرد سبکسار.
هرگاه که اندر بیماری هاءِ سینه نفث پخته بیکبار بسیار برآیدبر دو حال نیک نشانی دهد یکی ریختگی ماده دوم بر آنکه قوه قوی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید به جنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیائی لطف توام نشانی داد.
|| توصیف کردن . (یادداشت مؤلف ). وصف . صفت . (ترجمان قرآن ) :
روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی .
نشانی از کف زر بار او دهد به خزان
چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
|| نشان دادن :
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی .
نه چون او ملک خلق دیده به گیتی
نه چون او سخی خلق داده نشانی .
نشانی دهیدم سوی کیقباد
کسی کز شما دارد او را بیاد.
دادمت نشانی به سوی خانه ٔ حکمت
سرّ است نهان دارش از مرد سبکسار.
هرگاه که اندر بیماری هاءِ سینه نفث پخته بیکبار بسیار برآیدبر دو حال نیک نشانی دهد یکی ریختگی ماده دوم بر آنکه قوه قوی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید به جنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیائی لطف توام نشانی داد.
|| توصیف کردن . (یادداشت مؤلف ). وصف . صفت . (ترجمان قرآن ) :
روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی .
نشانی از کف زر بار او دهد به خزان
چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
|| نشان دادن :
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی .
نه چون او ملک خلق دیده به گیتی
نه چون او سخی خلق داده نشانی .