نحیف
لغتنامه دهخدا
نحیف . [ ن َ ] (اِخ ) نوروزعلی بیگ شاملو. او راست :
فتادگان به فلک سر فرونمی آرند
زمین به گرد سر آسمان نمیگردد.
عشق زیاد مایه ٔ اندوه میشود
تریاق کار زهر کند چون فزون خوری .
فتادگان به فلک سر فرونمی آرند
زمین به گرد سر آسمان نمیگردد.
عشق زیاد مایه ٔ اندوه میشود
تریاق کار زهر کند چون فزون خوری .