نحوی
لغتنامه دهخدا
نحوی . [ ن َح ْ ] (ص نسبی ) منسوب به علم نحو. (ناظم الاطباء). || عالم به علم نحو. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). آنکه نحو داند. نحودان :
چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر
چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی .
کاتب نیک است و هست نحوی استاد
صاحب عباد هست و هست مبرد.
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نمود آن خودپرست .
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زآنکه کشتی غرق در گردابهاست .
چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر
چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی .
کاتب نیک است و هست نحوی استاد
صاحب عباد هست و هست مبرد.
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نمود آن خودپرست .
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زآنکه کشتی غرق در گردابهاست .