نبشته
لغتنامه دهخدا
نبشته . [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) نوشته . نوشته شده . (ناظم الاطباء). مزبور. مرقوم :
نبشته سراسر به خط من است
که خط من اندر جهان روشن است .
نبشته بر آن تیر بُد پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی .
مبیناد کس روز بی کام تو
نبشته به خورشید بر نام تو.
نبشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده پی و بیخ آن .
وذکر آن به قلم عطارد و بر پیکر خورشید نبشته . (کلیله و دمنه ).
جز دو حرف نبشته صورت دل
معنی دل به خواب نشنیدم .
|| مکتوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دستخط. (ناظم الاطباء). رقیم . سفر. خط. کتاب . درج . (منتهی الارب ). زبور. (دهار). نامه . رقیمه . مرقومه . کاغذ : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسم که فرستاده شده است بسوی تو به همراهی آورنده ٔ این نبشته . (تاریخ بیهقی ص 313). امیرالمؤمنین این نبشته را فرستاد درحالی که همه کارهامستقیم بود. (تاریخ بیهقی ص 312). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بیهقی ص 314). || سند. حجت . || حکم . (ناظم الاطباء). فرمان . منشور. || مقدر. محتوم . قضا. قدر. سرنوشت :
زمانه نبشته دگرگونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت .
که کار خدائی نه کاری است خرد
قضای نبشته نشاید سترد.
نبشته چنین بودمان از بُوِش
به رسم بُوِش اندرآیدروش .
تیغ او بر سر مخالف او
از خدای جهان نبشته قضاست .
بهی و بتّری در ما سرشته ست
چنان چون نیک و بد بر ما نبشته ست .
نه از دانش دگر گردد سرشته
نه از مردی دگر گردد نبشته .
- نبشته بودن بر سر ؛ مقدر بودن :
نبشته به سر بر دگرگونه بود
ز فرمان نه کاهد نه خواهد فزود.
نبشته چنین بُد مگر بر سرت
که پردخته ماند ز تو کشورت .
|| نگاشته . ترسیم شده . رسم کرده شده :
به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته بر او صورت دلپذیر.
بیاورد و بنهاد پیشش حریر
نبشته بر او صورتی دلپذیر.
نبشته سراسر به خط من است
که خط من اندر جهان روشن است .
نبشته بر آن تیر بُد پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی .
مبیناد کس روز بی کام تو
نبشته به خورشید بر نام تو.
نبشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده پی و بیخ آن .
وذکر آن به قلم عطارد و بر پیکر خورشید نبشته . (کلیله و دمنه ).
جز دو حرف نبشته صورت دل
معنی دل به خواب نشنیدم .
|| مکتوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دستخط. (ناظم الاطباء). رقیم . سفر. خط. کتاب . درج . (منتهی الارب ). زبور. (دهار). نامه . رقیمه . مرقومه . کاغذ : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسم که فرستاده شده است بسوی تو به همراهی آورنده ٔ این نبشته . (تاریخ بیهقی ص 313). امیرالمؤمنین این نبشته را فرستاد درحالی که همه کارهامستقیم بود. (تاریخ بیهقی ص 312). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بیهقی ص 314). || سند. حجت . || حکم . (ناظم الاطباء). فرمان . منشور. || مقدر. محتوم . قضا. قدر. سرنوشت :
زمانه نبشته دگرگونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت .
که کار خدائی نه کاری است خرد
قضای نبشته نشاید سترد.
نبشته چنین بودمان از بُوِش
به رسم بُوِش اندرآیدروش .
تیغ او بر سر مخالف او
از خدای جهان نبشته قضاست .
بهی و بتّری در ما سرشته ست
چنان چون نیک و بد بر ما نبشته ست .
نه از دانش دگر گردد سرشته
نه از مردی دگر گردد نبشته .
- نبشته بودن بر سر ؛ مقدر بودن :
نبشته به سر بر دگرگونه بود
ز فرمان نه کاهد نه خواهد فزود.
نبشته چنین بُد مگر بر سرت
که پردخته ماند ز تو کشورت .
|| نگاشته . ترسیم شده . رسم کرده شده :
به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته بر او صورت دلپذیر.
بیاورد و بنهاد پیشش حریر
نبشته بر او صورتی دلپذیر.