ناچمان
لغتنامه دهخدا
ناچمان . [ چ َ ] (نف مرکب ) عاجز و ناتوان در حرکت . (ناظم الاطباء). ناخرام . بی حرکت . ناخوش احوال . بی حال . که چمیدن و خرامیدن نتواند :
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم همی ناچمان و چران .
فرنگیس نالنده بود این زمان
بلب ناچران و بتن ناچمان .
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم همی ناچمان و چران .
فرنگیس نالنده بود این زمان
بلب ناچران و بتن ناچمان .