ناپسندی
لغتنامه دهخدا
ناپسندی . [ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) رغم . مرغمه . (منتهی الارب ). عدم قبول . عدم مطبوعیت . نامطبوعی . (ناظم الاطباء). نپسندیدن . پسند نکردن :
اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی .
|| ناروا. که پسندیده نیست . جور و بیداد :
مکن بر بخت چندین ناپسندی
که آرد ناپسندی مستمندی .
اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی .
|| ناروا. که پسندیده نیست . جور و بیداد :
مکن بر بخت چندین ناپسندی
که آرد ناپسندی مستمندی .