ناپسند آمدن
لغتنامه دهخدا
ناپسند آمدن . [ پ َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پسند نیامدن . پسند نکردن . زشت شمردن . نکوهیده داشتن . روا نداشتن . مکروه دانستن . منکر داشتن . نپسندیدن :
ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را.
چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن .
ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. (گلستان ).
چه خصلت ز من ناپسند آمدت .
- ناپسند نیامدن ؛ قبول کردن . پسندیدن :
ز مریم نیاطوس پذرفت پند
نیامدش گفتار او ناپسند.
ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را.
چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن .
ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. (گلستان ).
چه خصلت ز من ناپسند آمدت .
- ناپسند نیامدن ؛ قبول کردن . پسندیدن :
ز مریم نیاطوس پذرفت پند
نیامدش گفتار او ناپسند.