نانبا
لغتنامه دهخدا
نانبا. (اِ مرکب ) نان پز. (انجمن آرا)(فرهنگ نظام ). نانوا. (ناظم الاطباء). مخفف نان آبائی که طباخ و خباز باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نانوا شود. || مجازاً، نان فروش . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : و درم نانبا را داد به مهر دقیانوس نانباگفت مگر این مرد گنج یافته است . (مجمل التواریخ ).
آتش روی نانباپسری
در تنور دلم فکنده شرر.
|| اشکنه ای که در آن نان ریز کرده باشد. (ناظم الاطباء).
آتش روی نانباپسری
در تنور دلم فکنده شرر.
|| اشکنه ای که در آن نان ریز کرده باشد. (ناظم الاطباء).