نافه ٔ مشک
لغتنامه دهخدا
نافه ٔ مشک . [ ف َ / ف ِ ی ِ م ُ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نافجه . فارةالمسک . (السامی فی الاسامی ). نافجة. (دهار). لبیخة. (منتهی الارب ). نافه :
نافه ٔ مشکم که گر بندم کنی در صد حصار
سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من .
چون نافه ٔ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح .
چندین هزار نافه ٔ مشک امید را
بر مجمر نیاز به یکدم بسوختم .
و رجوع به نافه و ترکیبات آن شود.
نافه ٔ مشکم که گر بندم کنی در صد حصار
سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من .
چون نافه ٔ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح .
چندین هزار نافه ٔ مشک امید را
بر مجمر نیاز به یکدم بسوختم .
و رجوع به نافه و ترکیبات آن شود.