ناصبوری
لغتنامه دهخدا
ناصبوری . [ ص َ ] (حامص مرکب ) بیقراری . بی صبری . ناشکیبی . ناشکیبائی . بی طاقتی . بی تابی . جزع و فزع :
گر تو به هر مدیحی چندین تپید خواهی
نهمار ناصبوری نهمار بی قراری .
چندان بطریق ناصبوری
نالید ز درد و داغ دوری .
بباید ساختن با داغ دوری
که عیب است از بزرگان ناصبوری .
رجوع به ناصبور شود.
گر تو به هر مدیحی چندین تپید خواهی
نهمار ناصبوری نهمار بی قراری .
چندان بطریق ناصبوری
نالید ز درد و داغ دوری .
بباید ساختن با داغ دوری
که عیب است از بزرگان ناصبوری .
رجوع به ناصبور شود.