ناشدنی
لغتنامه دهخدا
ناشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن . (آنندراج ) (از فرهنگ فرنگ ). محال . ناممکن . چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی . ناممکن . مستحیل :
اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست
آن است که من ترا فراموش کنم .
|| مقابل شدنی ، به معنی رفتنی . رجوع به شدن و شدنی شود.
اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست
آن است که من ترا فراموش کنم .
|| مقابل شدنی ، به معنی رفتنی . رجوع به شدن و شدنی شود.