ناشادکام
لغتنامه دهخدا
ناشادکام . (ص مرکب ) محزون . غمین . غمگین . غمناک . اندوهگین . غم زده . افسرده . ناشاد.مغموم . رنجیده . ناخشنود. مقابل شادکام :
بدو گفت ازین هردو بدتر کدام
کزوئیم پر درد و ناشادکام .
|| نامراد. ناکام . که شاد و کامروا نیست . مقابل شادکام . رجوع به شادکام شود.
بدو گفت ازین هردو بدتر کدام
کزوئیم پر درد و ناشادکام .
|| نامراد. ناکام . که شاد و کامروا نیست . مقابل شادکام . رجوع به شادکام شود.