نازمست
لغتنامه دهخدا
نازمست . [ م َ ] (ص مرکب ) مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت ، از عالم شیرمست . (آنندراج ). مست ناز :
بنده ٔ آن نازمستانم که از یاقوتشان
خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد.
|| آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. (ناظم الاطباء).
بنده ٔ آن نازمستانم که از یاقوتشان
خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد.
|| آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. (ناظم الاطباء).