می گساریدن
لغتنامه دهخدا
می گساریدن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) می گساردن . باده گساری کردن . شراب خوردن . می خوردن . باده خوردن :
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
|| ساقیگری کردن . شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گساردن شود.
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
|| ساقیگری کردن . شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گساردن شود.