مویه گر
لغتنامه دهخدا
مویه گر. [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نوحه و زاری کننده . (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان ). نوحه گر. گریان . مویان .مویه کنان . نائح . نائحه . نالان . نوحه سرا. (یادداشت مؤلف ). هرکس که نوحه و زاری کند و مرثیه بخواند یا نخواند آن را مویه گر گویند. (از آنندراج ) :
همه پیش رستم نهادند سر
پریشان و گریان و هم مویه گر.
بر آن سان کز ایرانیان سربه سر
نبیند پس از این مگر مویه گر.
لشکر دشمن او مویه گر و لشکر او
دل پر از خنده و دلها همه پر ناز و بطر.
سپه هرکجا کشته شان بد دگر
همه شب بدند از برش مویه گر.
ای شاد شده بدان که یک چند
چون مویه گران همی گرستم .
شاید که بوم تا بزیم مویه گر او
گر بود دو سال از غم دل مویه گر من .
مویه گر گشته زهره ٔ مطرب
بر جهان و جهانیان مویان .
- مویه گر شدن ؛ نوحه گر شدن . گریان شدن .گریه و نوحه کردن :
سرت را جدا کردمی از تنت
شدی مویه گر بر تو پیراهنت .
گنه کار کردی به یزدان تنت
شود مویه گر بر تو پیراهنت .
|| پیرزنی که در میان زنان یک یک صفت مرده بشمارد و نوحه کند تا به متابعت آن زنان دیگر نیز نوحه کنند. (آنندراج ). آنکه نوحه گری پیشه دارد:
هر آن مام کو چون تو زاید پسر
کفن دوز خوانیمش و مویه گر.
چند صف مویه گران نیز رسیدند مرا
هر زمان مویه به آیین دگر درگیرم .
مویه گر بنشاندمی بر خاک و خود بنشستمی
دست و کلکش را به لفظ مادحان بستودمی .
اشک اگر مایه گران کرد بر مویه گران
وام اشک از صدف جان به گهر بازدهید.
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
وارشیداه کنان راه نفر بگشایید.
هم بمویید هم از مویه گران درخواهید
که بجز مویه گر خاص نشایید همه .
بازپرسید تا مناقب او
مویه گر بر چه راه می گوید.
به جائی ساز مطرب برکشد ساز
به جایی مویه گر بردارد آواز.
برخیز مویه گر که نداری دم مسیح
این صوت جانگداز شنیدن چه فایده .
و رجوع به نوحه گر و مویه شود.
همه پیش رستم نهادند سر
پریشان و گریان و هم مویه گر.
بر آن سان کز ایرانیان سربه سر
نبیند پس از این مگر مویه گر.
لشکر دشمن او مویه گر و لشکر او
دل پر از خنده و دلها همه پر ناز و بطر.
سپه هرکجا کشته شان بد دگر
همه شب بدند از برش مویه گر.
ای شاد شده بدان که یک چند
چون مویه گران همی گرستم .
شاید که بوم تا بزیم مویه گر او
گر بود دو سال از غم دل مویه گر من .
مویه گر گشته زهره ٔ مطرب
بر جهان و جهانیان مویان .
- مویه گر شدن ؛ نوحه گر شدن . گریان شدن .گریه و نوحه کردن :
سرت را جدا کردمی از تنت
شدی مویه گر بر تو پیراهنت .
گنه کار کردی به یزدان تنت
شود مویه گر بر تو پیراهنت .
|| پیرزنی که در میان زنان یک یک صفت مرده بشمارد و نوحه کند تا به متابعت آن زنان دیگر نیز نوحه کنند. (آنندراج ). آنکه نوحه گری پیشه دارد:
هر آن مام کو چون تو زاید پسر
کفن دوز خوانیمش و مویه گر.
چند صف مویه گران نیز رسیدند مرا
هر زمان مویه به آیین دگر درگیرم .
مویه گر بنشاندمی بر خاک و خود بنشستمی
دست و کلکش را به لفظ مادحان بستودمی .
اشک اگر مایه گران کرد بر مویه گران
وام اشک از صدف جان به گهر بازدهید.
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
وارشیداه کنان راه نفر بگشایید.
هم بمویید هم از مویه گران درخواهید
که بجز مویه گر خاص نشایید همه .
بازپرسید تا مناقب او
مویه گر بر چه راه می گوید.
به جائی ساز مطرب برکشد ساز
به جایی مویه گر بردارد آواز.
برخیز مویه گر که نداری دم مسیح
این صوت جانگداز شنیدن چه فایده .
و رجوع به نوحه گر و مویه شود.