مؤذن
لغتنامه دهخدا
مؤذن . [ م ُ ءَذْ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأذین . بسیار اعلام کننده . (ناظم الاطباء) : فأذن مؤذن بینهم ان لعنةاﷲ علی الظالمین . (قرآن 44/7). فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن مؤذن ایتها العیر انکم لسارقون . (قرآن 70/12). || اذان گوینده . (منتهی الارب ). آن که اذان می گوید و اعلام میکند که وقت نماز رسیده است . (ناظم الاطباء). بانگ نماز گوینده . (غیاث ). آن که بانگ نماز دهد. (آنندراج ). کسی که اذان می گوید و اعلام میکند دخول وقت نماز را. (ناظم الاطباء). آن که اذان گوید فراخواندن مردم را برای اقامه ٔ نماز. آن که بانگ نماز گوید. اذان خوان . اذان گوی . گلدسته گوی . مناره گوی . اذان گوینده . داعی الفلاح . (یادداشت مؤلف ). اذان گو را گویند. (از الانساب سمعانی ) : حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعه ٔ کرک برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 881).
باد دستار مؤذن درربود
کعبتینی زان میان بیرون فتاد.
یک مؤذن داشت یک آواز بد
شب همه شب می دریدی حلق خود.
ور بانگ مؤذنی برآید
گویم که درای کاروان است .
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی .
این مسجد را مؤذنان قدیمند. (سعدی ، گلستان ).
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمی داند که چند از شب گذشته ست .
- مؤذن تسبیح ؛ امام تسبیح . (غیاث ) (آنندراج ). دانه ٔ مشخصی از دانه های سبحه . (غیاث ) (آنندراج ).
- مؤذن تسبیح فلک ؛ عبارت از آفتاب است . (غیاث ) (آنندراج ).
- مؤذن راتب ؛ مؤذنی که در مسجدی مخصوص شغل اذان گویی دارد.
- موذن فلک ؛ آفتاب . (آنندراج ).
|| مالنده ٔ گوش کسی . مالنده ٔ گوش وجز آن . || بازدارنده از نوشیدن آب . بازدارنده ٔ شتران را از نوشیدن آب . || گوشه سازنده برای کفش و جز آن . (آنندراج ). || اجازت دهنده کسی را برای کاری .
باد دستار مؤذن درربود
کعبتینی زان میان بیرون فتاد.
یک مؤذن داشت یک آواز بد
شب همه شب می دریدی حلق خود.
ور بانگ مؤذنی برآید
گویم که درای کاروان است .
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی .
این مسجد را مؤذنان قدیمند. (سعدی ، گلستان ).
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمی داند که چند از شب گذشته ست .
- مؤذن تسبیح ؛ امام تسبیح . (غیاث ) (آنندراج ). دانه ٔ مشخصی از دانه های سبحه . (غیاث ) (آنندراج ).
- مؤذن تسبیح فلک ؛ عبارت از آفتاب است . (غیاث ) (آنندراج ).
- مؤذن راتب ؛ مؤذنی که در مسجدی مخصوص شغل اذان گویی دارد.
- موذن فلک ؛ آفتاب . (آنندراج ).
|| مالنده ٔ گوش کسی . مالنده ٔ گوش وجز آن . || بازدارنده از نوشیدن آب . بازدارنده ٔ شتران را از نوشیدن آب . || گوشه سازنده برای کفش و جز آن . (آنندراج ). || اجازت دهنده کسی را برای کاری .