مومیایی دادن
لغتنامه دهخدا
مومیایی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مومیایی بخشیدن . مومیا دادن . || درمان بخشیدن . چاره سازی کردن . شفا دادن :
کار جزع و لعل تست آزردن و بنواختن
هرکه را این بشکند آن مومیایی می دهد.
تیرگی چند روشنایی ده
چون شکستیم مومیایی ده .
تویی کز شکستم رهایی دهی
و گر بشکنی مومیایی دهی .
و رجوع به مومیایی و مومیایی بخشیدن شود.
کار جزع و لعل تست آزردن و بنواختن
هرکه را این بشکند آن مومیایی می دهد.
تیرگی چند روشنایی ده
چون شکستیم مومیایی ده .
تویی کز شکستم رهایی دهی
و گر بشکنی مومیایی دهی .
و رجوع به مومیایی و مومیایی بخشیدن شود.