موتی
لغتنامه دهخدا
موتی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ممال مَوت̍ی . ج ِ میت . مردگان . (یادداشت مؤلف ) :
زهی روایح جودت ز راه استعداد
امید شرکت احیا فکنده موتی را.
بسان غنچه بدن در کفن همی بالد
ز اعتدال هوای بهار، موتی را.
و رجوع به مَوت̍ی و میت شود.
زهی روایح جودت ز راه استعداد
امید شرکت احیا فکنده موتی را.
بسان غنچه بدن در کفن همی بالد
ز اعتدال هوای بهار، موتی را.
و رجوع به مَوت̍ی و میت شود.