مهرانگیز
لغتنامه دهخدا
مهرانگیز. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ مهر و محبت . انگیزنده ٔ شوق و دوستی :
گفتی افسانه های مهرانگیز
که کند گرم شهوتان را تیز.
سوی خرگاه راند مرکب تیز
دید پیری چو صبح مهرانگیز.
حکایتهای مهرانگیز میگفت
که بر بانگ حکایت خوش توان خفت .
گفتی افسانه های مهرانگیز
که کند گرم شهوتان را تیز.
سوی خرگاه راند مرکب تیز
دید پیری چو صبح مهرانگیز.
حکایتهای مهرانگیز میگفت
که بر بانگ حکایت خوش توان خفت .