منیر
لغتنامه دهخدا
منیر. [ م ُ ] (ع ص ) روشن و روشن کننده . (آنندراج ). روشن و تابان و درخشان . (ناظم الاطباء). روشن . (مهذب الأسماء) : ... و من الناس من یجادل فی اﷲ بغیر علم و لاهدی و لاکتاب منیر. (قرآن 20/31). و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جأتهم رسلهم بالبینات و بالزبر و بالکتاب المنیر. (قرآن 25/35).
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ٔ چتر بنفش تست .
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر.
با طالع سعادت و با کوکب منیر.
به است قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر.
پسرا زلف چو زنجیر تو دام دل ماست
که برآویخته دام از طرف بدر منیر.
پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی ٔ و ماه منیر.
بخوبی شد این یک چو بدر منیر
چو شمس آن به روشندلی بی نظیر.
و گر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر از بدر منیر است .
عروس خاک اگر بدر منیر است
به دست باد کن امرش که پیر است .
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر.
تو آفتاب منیر و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام .
نه خود اندر جهان نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست .
تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده ، تن سیاه و دل منیر.
|| از نظر فیزیکی ، جسمی را گویند که منبع نور باشد یعنی به خودی خود قابل رؤیت باشد.
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ٔ چتر بنفش تست .
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر.
با طالع سعادت و با کوکب منیر.
به است قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر.
پسرا زلف چو زنجیر تو دام دل ماست
که برآویخته دام از طرف بدر منیر.
پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی ٔ و ماه منیر.
بخوبی شد این یک چو بدر منیر
چو شمس آن به روشندلی بی نظیر.
و گر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر از بدر منیر است .
عروس خاک اگر بدر منیر است
به دست باد کن امرش که پیر است .
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر.
تو آفتاب منیر و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام .
نه خود اندر جهان نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست .
تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده ، تن سیاه و دل منیر.
|| از نظر فیزیکی ، جسمی را گویند که منبع نور باشد یعنی به خودی خود قابل رؤیت باشد.