منزلگاه
لغتنامه دهخدا
منزلگاه . [ م َ زِ ] (اِ مرکب ) کاروانسرا و جایی که در آن مسافر منزل می کند. (ناظم الاطباء). جایی که مسافران و کاروانیان در آن فرودآیند. منزلگه : بیرون از وی منزلگاه کاروان است . (حدود العالم ).
ناقه ره می راند بیجا سوی منزلگاه خویش
ساربان در ره حدی می گفت و مجنون می گریست .
رجوع به منزلگه شود.
- منزلگاه ساختن ؛ منزل کردن . بار و بنه را افکندن اقامت را :
هر کجا خواهد راند چه به دشت و چه به کوه
هر کجا خواهد سازد گذرو منزلگاه .
دارالقرار بر اصفهان انداخت و میخ اقامت آنجا کوفته منزلگاه ساخت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 19). رجوع به ترکیب «منزل ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.
- منزلگاه ستارگان ؛ برج . (ترجمان القرآن ).
- منزلگاه کردن ؛ منزلگاه ساختن :
هرکجا دیدی آبخورد و گیاه
کردی آنجا دو هفته منزلگاه .
رجوع به ترکیب «منزلگاه ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.
|| اقامتگاه . مسکن . مأوی :
یکی را خلد منزلگاه باید
یکی را عالم علوی معسکر.
تا آنجایگه که منزلگاه عفریت بود بر سر کوهی در دهان غاری وطن گرفته بود. (سندبادنامه ص 319). اگر می خواهد به منزلگاه بهایم فرودآید تا هم از ایشان یکی بود. (اخلاق ناصری ). || جایگاه . مقر. مستقر :
هرکه خواهد تا به منزلگاه وصل او رسد
راه او ناچار بر صفرا و بر سودا بود.
ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست
پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست .
به همه ٔ قدمها به راه او برفتم تا به قدم دل نرفتم به منزلگاه عزت نرسیدم . (تذکرةالاولیاء عطار). رجوع به منزل و منزلگه شود.
ناقه ره می راند بیجا سوی منزلگاه خویش
ساربان در ره حدی می گفت و مجنون می گریست .
رجوع به منزلگه شود.
- منزلگاه ساختن ؛ منزل کردن . بار و بنه را افکندن اقامت را :
هر کجا خواهد راند چه به دشت و چه به کوه
هر کجا خواهد سازد گذرو منزلگاه .
دارالقرار بر اصفهان انداخت و میخ اقامت آنجا کوفته منزلگاه ساخت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 19). رجوع به ترکیب «منزل ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.
- منزلگاه ستارگان ؛ برج . (ترجمان القرآن ).
- منزلگاه کردن ؛ منزلگاه ساختن :
هرکجا دیدی آبخورد و گیاه
کردی آنجا دو هفته منزلگاه .
رجوع به ترکیب «منزلگاه ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.
|| اقامتگاه . مسکن . مأوی :
یکی را خلد منزلگاه باید
یکی را عالم علوی معسکر.
تا آنجایگه که منزلگاه عفریت بود بر سر کوهی در دهان غاری وطن گرفته بود. (سندبادنامه ص 319). اگر می خواهد به منزلگاه بهایم فرودآید تا هم از ایشان یکی بود. (اخلاق ناصری ). || جایگاه . مقر. مستقر :
هرکه خواهد تا به منزلگاه وصل او رسد
راه او ناچار بر صفرا و بر سودا بود.
ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست
پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست .
به همه ٔ قدمها به راه او برفتم تا به قدم دل نرفتم به منزلگاه عزت نرسیدم . (تذکرةالاولیاء عطار). رجوع به منزل و منزلگه شود.