ممتهن
لغتنامه دهخدا
ممتهن . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتهان . (از منتهی الارب ). خوارکرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوار. بی مقدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر کجا همایی است در چنگال جغدی ممتهن است . (جهانگشای جوینی ).
پس از این رو علم سحر آموختن
نیست ممنوع و حرام و ممتهن .
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن .
گفت حاشا از من و از جنس من
که بگردیم از دروغی ممتهن .
و رجوع به امتهان شود.
پس از این رو علم سحر آموختن
نیست ممنوع و حرام و ممتهن .
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن .
گفت حاشا از من و از جنس من
که بگردیم از دروغی ممتهن .
و رجوع به امتهان شود.