ممار
لغتنامه دهخدا
ممار. [ م َ مارر ] (ع مص ، اِمص ) گذشتن . گذر. گذار.
- زودممار ؛ زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود.
- ممار کردن ؛ گذر کردن . گذشتن :
نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار
سپهر زودممار و نجوم نیز ممر.
- زودممار ؛ زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود.
- ممار کردن ؛ گذر کردن . گذشتن :
نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار
سپهر زودممار و نجوم نیز ممر.