معیت
لغتنامه دهخدا
معیت . [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (غیاث ) (ناظم الاطباء). صحابت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از استاد ابوعلی شنیدم که گفت صابران فیروزی یافتند به عز هر دو سرای زیرا که از خدای معیت یافتندچنانکه گوید ان اﷲ مع الصابرین . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه ٔ چ فروزانفر ص 282).
زهی سبقت که با آن اولیت
ندارد هیچ موجودی معیت .
این معیت کی رود از گوش من
تا نگردم گرد دوران زمن
کی کنم من از معیت فهم راز
جز که از بعد سفرهای دراز
حق معیت گفت و دل را مهر کرد
تا که عکس آن به گوش آید نه طرد.
این معیت با حق است و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست .
تا معیت راست آید زانکه مرد
با کسی جفت است کو را دوست کرد.
- به معیت ؛ به صحابت . به همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اصطلاح منطق ) مع بودن و مع دو چیز راگویند که میان ایشان تقدم و تأخر نبود به اعتبار هریکی از این وجوه بعد از اشتراک در آن معنی که اقتضاء یکی از این اقسام کند مانند دو چیز زمانی که یکی را بر دیگری تقدم و تأخر نبود و یا دو ذات موجود که معلول یک علت باشند. (اساس الاقتباس ص 59). مقابل تقدم و تأخر است . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
- معیت بالطبع ؛ معیت ذاتی را دو فرد است یکی معیت بالطبعو دیگری معیت بالعلیة. معیت بالطبع عبارت از دو امری است که میان آن دو نیاز و احتیاجی نباشد. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به معیت ذاتیه شود.
- معیت بالعلیة ؛ عبارت است از دو علت مستقل برای معلول واحد بالنوع یا دو معلول برای علت واحد مستقل . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب قبل و بعد شود.
- معیت ذاتیه ؛ عبارت از دو امری است که هیچ یک علت مستقل برای دیگری نباشد اعم از آنکه میان آنها احتیاجی باشد یا نه . میرسید شریف گوید: معیت ذاتیه عبارت از دو علت ناقصه برای معلول واحد یا دو معلول برای علت ناقصه ٔ واحدند.(فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به دو ترکیب قبل شود.
- معیت زمانی ؛ عبارت از بودن دو شی ٔ است موجود در زمان بدون وجود علاقه ٔ علیت میان آن دو یا بطور مطلق ، یعنی وجود دو امر است در یک زمان بطور مطلق . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
|| اتحاد و پیوستگی و رفاقت و مشارکت . || مهربانی و شفقت و محبت . || طرفداری و جانبداری . (ناظم الاطباء).
زهی سبقت که با آن اولیت
ندارد هیچ موجودی معیت .
این معیت کی رود از گوش من
تا نگردم گرد دوران زمن
کی کنم من از معیت فهم راز
جز که از بعد سفرهای دراز
حق معیت گفت و دل را مهر کرد
تا که عکس آن به گوش آید نه طرد.
این معیت با حق است و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست .
تا معیت راست آید زانکه مرد
با کسی جفت است کو را دوست کرد.
- به معیت ؛ به صحابت . به همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اصطلاح منطق ) مع بودن و مع دو چیز راگویند که میان ایشان تقدم و تأخر نبود به اعتبار هریکی از این وجوه بعد از اشتراک در آن معنی که اقتضاء یکی از این اقسام کند مانند دو چیز زمانی که یکی را بر دیگری تقدم و تأخر نبود و یا دو ذات موجود که معلول یک علت باشند. (اساس الاقتباس ص 59). مقابل تقدم و تأخر است . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
- معیت بالطبع ؛ معیت ذاتی را دو فرد است یکی معیت بالطبعو دیگری معیت بالعلیة. معیت بالطبع عبارت از دو امری است که میان آن دو نیاز و احتیاجی نباشد. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به معیت ذاتیه شود.
- معیت بالعلیة ؛ عبارت است از دو علت مستقل برای معلول واحد بالنوع یا دو معلول برای علت واحد مستقل . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب قبل و بعد شود.
- معیت ذاتیه ؛ عبارت از دو امری است که هیچ یک علت مستقل برای دیگری نباشد اعم از آنکه میان آنها احتیاجی باشد یا نه . میرسید شریف گوید: معیت ذاتیه عبارت از دو علت ناقصه برای معلول واحد یا دو معلول برای علت ناقصه ٔ واحدند.(فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به دو ترکیب قبل شود.
- معیت زمانی ؛ عبارت از بودن دو شی ٔ است موجود در زمان بدون وجود علاقه ٔ علیت میان آن دو یا بطور مطلق ، یعنی وجود دو امر است در یک زمان بطور مطلق . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
|| اتحاد و پیوستگی و رفاقت و مشارکت . || مهربانی و شفقت و محبت . || طرفداری و جانبداری . (ناظم الاطباء).