26 فرهنگ

ترجمه مقاله

معیان

لغت‌نامه دهخدا

معیان . [ م ِع ْ ] (ع ص ) آب و کاه جوینده قوم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه آب و کاه برای قوم می جوید . (ناظم الاطباء). || رجل معیان ؛ مرد سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).