معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع َزْ زا ] (ع ص ) تعزیت گفته . تسلیت داده . ماتم زده . سوکوار. و رجوع به تعزیة شود. || (اِ) در شاهد زیر از سنائی ظاهراً مصدر میمی است و به معنی ماتم و عزاداری و تعزیت و سوکواری آمده است :
تا چند معزای معزی که خدایش
زینجا به فلک برد و قبای ملکی داد.
و رجوع به معزا شود.
تا چند معزای معزی که خدایش
زینجا به فلک برد و قبای ملکی داد.
و رجوع به معزا شود.