معتصم
لغتنامه دهخدا
معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) معتصم باﷲ :
آنچه این مهتر دهد روزی به کهتر شاعری
معتصم هرگز به عمراندر نداد و مستعین .
کجا شده ست چو هارون و بعد او مأمون
کجاست معتصم و معتضدکجاست دگر.
آنچه این مهتر دهد روزی به کهتر شاعری
معتصم هرگز به عمراندر نداد و مستعین .
کجا شده ست چو هارون و بعد او مأمون
کجاست معتصم و معتضدکجاست دگر.