معادی
لغتنامه دهخدا
معادی . [ م ُ ] (ع ص ) دشمنی کننده . مقابل موالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمن دارنده . خصومت کننده ٔ دشمن . عدو :
سرش رسیده به ماه بر، به بلندی
و آن معادی به زیر ماهی پنهان .
مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان .
به هر جنگ اندرنخستین تو کردی
زمین را ز خون معادی معصفر.
نزول مرگ باشدبر معادی
سر شمشیر او روز نزالا.
چون روز ببینند این معادی را
هر کس که بر او خردش بگمارد.
چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب .
گاه از برای قهر معادی به چنگ تو
آن آبدار پرگهر تابدار باد.
بکش به گرد معادی دین سکندر وار
بزرگ حصنی سخت استوار از آتش و آب .
برق مانند بر معادی زن
ابر کردار بر موالی بار.
عیش تو خوش و ناخوش از او عیش معادی
کار تو نکو وز تو نکوکار موالی .
شکر و حنظل ز کین و مهر تو پیدا شدند
بر موالی شکری و بر معادی حنظلی .
چو خورشید زر افشانم ز نور و نار با بهره
موالی را همه نورم معادی را همه نارم .
معادی مبادت و گر چاره نبود
مبادی تو هرگز به کام معادی .
جز بخیلان را مروب و جز لئیمان را مبند
جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای .
خواجه ٔ امام اجل همام ... در مسند فضایل مستند افاضل باد، موالی او کالسراج المنیر در صدر بساط کرامت و معادی او کالفراش المبثوث در صف نعال آفت . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 116). فرزند مرا از قصد دشمن حمایت کرد و از مکر معادی رعایت نمود. (سندبادنامه ص 153).
و رجوع به معادات و معاداة شود.
سرش رسیده به ماه بر، به بلندی
و آن معادی به زیر ماهی پنهان .
مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان .
به هر جنگ اندرنخستین تو کردی
زمین را ز خون معادی معصفر.
نزول مرگ باشدبر معادی
سر شمشیر او روز نزالا.
چون روز ببینند این معادی را
هر کس که بر او خردش بگمارد.
چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب .
گاه از برای قهر معادی به چنگ تو
آن آبدار پرگهر تابدار باد.
بکش به گرد معادی دین سکندر وار
بزرگ حصنی سخت استوار از آتش و آب .
برق مانند بر معادی زن
ابر کردار بر موالی بار.
عیش تو خوش و ناخوش از او عیش معادی
کار تو نکو وز تو نکوکار موالی .
شکر و حنظل ز کین و مهر تو پیدا شدند
بر موالی شکری و بر معادی حنظلی .
چو خورشید زر افشانم ز نور و نار با بهره
موالی را همه نورم معادی را همه نارم .
معادی مبادت و گر چاره نبود
مبادی تو هرگز به کام معادی .
جز بخیلان را مروب و جز لئیمان را مبند
جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای .
خواجه ٔ امام اجل همام ... در مسند فضایل مستند افاضل باد، موالی او کالسراج المنیر در صدر بساط کرامت و معادی او کالفراش المبثوث در صف نعال آفت . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 116). فرزند مرا از قصد دشمن حمایت کرد و از مکر معادی رعایت نمود. (سندبادنامه ص 153).
و رجوع به معادات و معاداة شود.