مطاع
لغتنامه دهخدا
مطاع . [ م ُ ] (ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. (ناظم الاطباء) :
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی .
شفیع، مطاع ، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم .
- الشح المطاع ؛ بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد. (ناظم الاطباء).
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی .
شفیع، مطاع ، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم .
- الشح المطاع ؛ بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد. (ناظم الاطباء).