مطار
لغتنامه دهخدا
مطار. [ م َ] (ع مص ) پریدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) :
صد هزاران سال بودم در مطار
همچو ذرات هوا بی اختیار.
|| (اِ) جای پریدن . (غیاث ). محل پریدن . (ناظم الاطباء) :
تا شما بی من شبی خفاش وار
پرزنان پرید گرد این مطار.
سوی خود کن این خفاشان را مطار
زین خفاشیشان بخر ای مستجار.
کآنچه می کاری نروید غیر خار
و این طرف پری نیابی زو مطار.
وای اگر برعکس بودی این مطار
پیش تو گلزار و پیش خویش خار.
|| در تداول عرب زبانان معاصر به معنی فرودگاه است .
صد هزاران سال بودم در مطار
همچو ذرات هوا بی اختیار.
|| (اِ) جای پریدن . (غیاث ). محل پریدن . (ناظم الاطباء) :
تا شما بی من شبی خفاش وار
پرزنان پرید گرد این مطار.
سوی خود کن این خفاشان را مطار
زین خفاشیشان بخر ای مستجار.
کآنچه می کاری نروید غیر خار
و این طرف پری نیابی زو مطار.
وای اگر برعکس بودی این مطار
پیش تو گلزار و پیش خویش خار.
|| در تداول عرب زبانان معاصر به معنی فرودگاه است .