مصطبه
لغتنامه دهخدا
مصطبه . [ م ِ / م َ طَ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) مصطبة. میخانه . و به صاد و به ضاد هر دو آمده (یعنی مصطبه و مضطبه ). (غیاث ) (آنندراج ). میخانه و میکده . (ناظم الاطباء). دکانی که آنجا نشینند و شراب خورند و به سین و صاد (یعنی مسطبه و مصطبه ) هر دو آمده است . (یادداشت مؤلف ) :
نی چون تو کسی که آب تتماج خورد
در مصطبه ها بغل زند کاج خورد.
دل فرق نمی کند همی دانه ز دام
در مصطبه پخته به که درجامع خام .
رخت کاول ز در مصطبه برداشته ایم
هم بر آن منزل برداشت فرودآر مرا.
خورده به رسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته .
شعر به من صومعه بنیاد شد
شاعری از مصطبه آزاد شد.
در مصطبه عور پاکبازیم
در میکده رند دُردخواریم .
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است .
بر بوی آنکه جرعه ٔ جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت .
در مصطبه ٔ عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی .
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد.
|| مصطبة. سکو. دکان . جایگاهی که غریبان نشینند. (یادداشت مؤلف ).
نی چون تو کسی که آب تتماج خورد
در مصطبه ها بغل زند کاج خورد.
دل فرق نمی کند همی دانه ز دام
در مصطبه پخته به که درجامع خام .
رخت کاول ز در مصطبه برداشته ایم
هم بر آن منزل برداشت فرودآر مرا.
خورده به رسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته .
شعر به من صومعه بنیاد شد
شاعری از مصطبه آزاد شد.
در مصطبه عور پاکبازیم
در میکده رند دُردخواریم .
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است .
بر بوی آنکه جرعه ٔ جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت .
در مصطبه ٔ عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی .
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد.
|| مصطبة. سکو. دکان . جایگاهی که غریبان نشینند. (یادداشت مؤلف ).